براي او كه دوستش دارم ...

عاشقانه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان


امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1


به ياد فرزانه عزيزم ....

فرزانه ام :

تا وقتی زنده ام حتی وقتی بدونم دیگه ممکنه وقت نداشته باشی به این خطوط سر بزنی بازم برات مینویسم

لحظه هایی که برات مینویسم برام لذتبخشن

چون حس میکنم باهات دارم حرف میزنم

وقتی برات اشک میریزم وقتی برات درد و دل میکنم سبک میشم

حتی اسمت حست خیالت بهم آرامش میده

آخه "...فرزانه... " نازم تو چه طور این همه خوبی رو در خودت جمع کردی

هیچکسی نمیتونه باور کنه که صفات خوبت شمردنی نیستن

"...فرزانه ام ... " حس میکنم کسی که بتونه مالکت بشه نتونه یه ثانیه ازت جدا بشه

حتی یه ثانیه جدا شدن ازت دلتنگ کننده هست

از خدا میخوام همیشه شاد ببینمت

خدایا "...فرزانه... " منو به آرزوهاش برسون

دلم میخواد به اونچه که لایقشی برسی

مهربونم بذار همیشه اسمتو تو قلب و زبونم صدا کنم

بذار اسمتو مقدس بدونم

بذار برای با تو بودن و برای تو نوشتن چشمهامو مهمون اشکهای دلتنگی کنم

نويسنده: بهمن فيروزه تاريخ: یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

برای همه ی آنهایی كه بی تقصیرند ....

برای همه ی آنهایی كه بی تقصیرند :

همیشه اینگونه بوده است : تمام قصه ها با بود یكی و نبود دیگری آغاز می شوند ؛ كه یكی بود ، یكی نبود ، یكی رفته بود و یكی مانده بود !

 توی قصه ی منو تو ، اونی كه رفته بود تو بودی و اونی كه مونده بود من اونی كه مونده بود و گریه كرده بود ، من بودم و اونی كه بی وفا بود و می خندید تو !

اونی كه صبور بود من بودم و اونی كه كم تحمل بود تو !

 اونی كه كوچه گرد رویای محال بود ، من بودم و اونی كه دل به رویاهاش نبست تو !

حالا اگه می تونی قصه مونو نقاشی كن : یه جعبه رنگ بردار ! یك رنگ و ساده و ناب . به روی قلب كاغذ بزار ، آبی تو ! یه رنگ دیگه بردار ، سیاه من !

آخر قصه هم رو سیاهی به زغال شعله های غزل سوز دل من موند !

و برای تویی كه قرار بود .......:

قرار نبود آن وقت های تو ، جایشان را با این وقت های من عوض كنند . قرار نبود عشق هم مثل گیلاس ، بوسه ، عیدی و تعطیلات تابستان ؛ اولش قشنگ باشد . قرار نبود كسی سختش باشد بگوید " دوستت دارم".

 قرار نبود هر كس به هوای شكستن دل دیگری بماند . قرار بود هر كس به هوای نشكستن دل خودش بماند .

 قرار نبود هر چه قرار نیست باشد . قرار تنها بر بی قراری بود و بس !

گمان نمی كنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد . اما یقین دارم كه كودك دلت كمتر از پیش بهانه ی لالایی های شعر گونه دلم را می گیرد .

مهم نیست ، فقط یك چیز یاد همه بماند : اگر اتفاقی كه نباید بیفتد ، افتاده ؛ تنها برایت می نویسم

و اما برای آنهایی كه حرفم دلم را فهمیدند :

تا به حال با چشمان باز خوابیده اید ؟ این سوالی بود كه شبی به سراغم آمد . فكرم مشغول پاسخ به این سوال بود كه ناگاه به یاد آن چند وقتی افتادم .

... یك روز از همان روزهای بی بهانه ، كسی را یافتم كه شبیه هیچ كس نبود ! عاشقش شدم ! شدم همون پسری كه واسه خودش دل داشت و شما اونو و شعرای دلشو خوب می شناختین .به خیال خودم آن روزها چشمانم را خوب باز كرده بودم . القصه ، بیدار كه شدم ، دیدم ای داد دلم داره توی دستام جون میده !

به این در و اون در زدم ، بی فایده بود ! چشمام بد جوری دلمو گول زده بودن ! حالامیخوام برم از اینجا ... همینجایی كه یه روزی خونه ی عاشقی هام بود !

به قول خودش ما دو تا خط بودیم كه اگه سالها می دویدیم به هم نمی رسیدیم ، غافل از اینكه آخر قصه با یه شكستن میشد بهم رسید !


نويسنده: بهمن فيروزه تاريخ: یک شنبه 14 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

گفتگو با خدا

گفتگو با خدا ...

سلام خدا جون خدا جون دوباره دلم گرفته، اره می دونم، هر وقت مشکلی دارم یا دلم گرفته به یادت می افتم. منو ببخش، می دونم که بخشیدی، اخه تو خیلی مهربونی. خدا جون چند تا سوال داشتم: خدا جون چرا با بیشتر افرادی که حرف می زنم یه غمی تو دلشون دارن؟

 خدا جون چرا با بیشتر افرادی که حرف می زنم می گن دیگه از زندگی خسته شدیم؟

 خدا جون چرا با بیشتر افرادی که حرف می زنم می گن یه نفر از پشت بهشون خنجر زده؟

 خدا جون اخه چرا با بیشتر افرادی که حرف می زنم می گن خیلی تنهایم؟

 خدا جون چرا با بیشتر افرادی که حرف می زنم زیر قولشون می زنند؟

 خدا جون مگه این افراد تو رو نمی شناسند، مگه از نعمتهای تو استفاده نمی کنند؟

 خدا جون چرا بعضی ها اون ته قلبشون فقط عکس خودشونو می زارند، مگه نمی دونند این جوری احساس تنهایی می کنند؟

 خدا جون چرا بعضی ها ظاهرا" دوستند ولی از پشت خنجر می زنند؟

 خدا جون مگه این افراد تو رو حس نمی کنند؟

 خدا جون اگه می شه هر چه زود تر جواب این سوالها رو بهم بده

نويسنده: بهمن فيروزه تاريخ: یک شنبه 10 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

چه خوش خیال است ... فاصله را میگویم ...! به خیالش تو را از من دور کرده است ؟ ولی نمیداند که جای تو امن است... اینجا !!! میان قلبم ...... تلفن تماس : 09158863593 bfirozeh@yahoo.com zex_persia@yahoo.com mosafer_tanha998@yahoo.com نظر یادتون نره !!!

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب


© All Rights Reserved to asheghaneh73.http://asheghaneh73.loxblog.com/ | Template By: